روزگار...

ساخت وبلاگ
سالهای گذشته روزهای نیامدهسه شنبه دوازدهم بهمن ۱۴۰۰ سلامخیلی ساده سلامانگار این 13،14 سالی که گذشت مثه بازی کودکانه وسط یه پارک شلوغ بود، بود و گذشت، تمام شد و رفت...دلم برای اینجا تنگ میشه، و برای سکوت و متروک شدنش دلتنگ تر...تصویری که میاد توی ذهنم اینه که یه شهر قدیمی که رها شده و خزه ها همه جا رشد کردن و همه جا رو پوشوندن تا کم کم همه این خاطره ها رو بپوسونن و ... [ ] + روزگار......ادامه مطلب
ما را در سایت روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chekme بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 5:27

مثل دورترین چیزی که از خواب هایم باقی می ماند... دوشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۴۰۰ خواب انگار بال و پر دارد، می دود میان ساعت های سرد این روز های سرد تر و دستم را می کشد و می برد، می برد به دنیایی که همه چیز کمی بوی ماندگی می دهد و نا و تصاویرش کمی کدر است... انگار از پشت عینک باران خورده مجبور باشی به جاده ای که درآن میرانی، زل بزنی... گفتم باران، و چقدر روزهای بارانی را دوست داشتم، مثل پک زدن به ته سیگار لذت بخش و تلخ... باید برای بیدار نشدن نقشه ای بکشم، دوست دارم این لحظه های کشدار را ادامه بدهم و به تن تبدار لحظه ها چنگ بزنم ولی سرمای اتاق کار چرتم را پاره می کند و میدود زیر پلکهایم، نگاهم را می تابانم به اطراف، مبادا کسی متوجه شده باشد، همه سرگرم کار خودشانند و هیچ کس متوجه این خلسه کوچک رنگی نشده... [ ] + روزگار......ادامه مطلب
ما را در سایت روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chekme بازدید : 81 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 5:27

این فکر مرا می جود آرام دوباره یک پنجره،صد آینه،یک دام دوباره من شمع کمی سوخته ام، وین شب ظلمت باور نکنم روز شود شا& روزگار......ادامه مطلب
ما را در سایت روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chekme بازدید : 65 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 15:46

غروب که میشود...

سه شنبه نهم مهر ۱۳۸۷

غروب که میشود

                  قریه های کوچک دشت را سکوت می بارد

               سکوت میگیرد

         کجاست آیینه ای تا سکوت را دو تا بکند؟

                                       سکوت هم تنهاست


[ ]
+
روزگار......
ما را در سایت روزگار... دنبال می کنید

برچسب : میشود, نویسنده : chekme بازدید : 94 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1396 ساعت: 10:26

@@@@@@

سه شنبه نهم مهر ۱۳۸۷

این فکر مرا می جود آرام دوباره

یک پنجره،صد آینه،یک دام دوباره

من شمع کمی سوخته ام، وین شب ظلمت

باور نکنم روز شود شام،دوباره


[ ]
+
روزگار......
ما را در سایت روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chekme بازدید : 85 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1396 ساعت: 10:26

وخدایی... چهارشنبه دهم مهر ۱۳۸۷ یک گوشه آرام نشسته است،زل می زند به جایی که انگار فقط خودش می داند کجاست،دانه های درشت اشک،از گوشه چشمش روی گونه هایش که حالا حسابی سرخ شده می ریزد،لبهایش را می گزد و اشک،اشک،جاری است. بغضش آنقدر ورم دارد که با این ترک کوچک حالا حالا ها خالی نخواهد شد،راست می ایستد هنوز همانطور به جلو زل زده است،انگارترک بزرگتر می شود یا شاید کمی روزگار......ادامه مطلب
ما را در سایت روزگار... دنبال می کنید

برچسب : وخدایی, نویسنده : chekme بازدید : 85 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1396 ساعت: 10:26

که این تقدیر پاییزی... شنبه چهارم آبان ۱۳۸۷ هوا پاییز، میبارد تمام غصه هایم را ویعنی واقعا پایان گرفته داستان ما؟ صدای بارش دردی شبیه شعر میخواند، دوباره بغض خاموشی گرفته دست و پایم را غروب برگ ریزان درختان، مرد میگوید، میان هق هق سردش صدای تلخ یک رویا طلایی، زرد، نارنجی، همه در باد میرقصند ومردی قاصدک در دست و تنهایی در این غوغا برای قاصدک میخواند از مردی که روزگار......ادامه مطلب
ما را در سایت روزگار... دنبال می کنید

برچسب : تقدیر,پاییزی, نویسنده : chekme بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1396 ساعت: 10:26

درد و دل... سه شنبه بیست و یکم آبان ۱۳۸۷ گفتم برایت می سرایم می نویسم از این گلو،از عقده هایم، می نویسم  گفتم برایت،نامه ای از درد سرشار صـد بار نامت را برایم می نویسم لختی نگاهم می کنی؟ یا نه بگویم؟ این جمله ها را در عزایم می نویسم دست از سکوتت بر نمیداری به ناچار من هم سکوتت را به پایم می نویسم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خون در رگ خودکار هم روزگار......ادامه مطلب
ما را در سایت روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chekme بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1396 ساعت: 10:26

حتی تو چهارشنبه هفتم اسفند ۱۳۸۷ سلام دوستان بعد عمری بالا خره تصمیم گرفتم که یک شعر بذارممنتظر نظرات شما هستم...***ماهی قرمز و سپیدی کهزیر پای نگاه تو جان دادقلب من بود زیر پا له شدقلب من بود از نفس افتاد***همه از ناگهانی افتادنداتفاقی که خواب می ماندیم !روز ها که یکی یکی رد شدپشت سد حباب می ماندیم***با غروری که زخم خورده ی تولنگ لنگان در امتداد خودمپای دیوار روزگار......ادامه مطلب
ما را در سایت روزگار... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chekme بازدید : 90 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1396 ساعت: 10:26

انگار ما همه جا بودیم! یکشنبه چهارم بهمن ۱۳۸۸ لبخند های تو ؛ تلخند های من چیزی نمانده است،غیر از دو پیرهن!سردم ولی برو! آغوش من نباش این مرد مرده را دیگر کفن نباشدر سایه سکوت،در خلوت نگاهمردی پر از شکست،عشقی که بی گناه له شد شکست خورد؛با غصه بست خوردچیزی شکستنی،القصه دست خوردچیزی شکستنی قلب من و تو بودنفرین به هرچه هست،نفرین به هر چه بودبا بغضِ بی امان می بارد آ روزگار......ادامه مطلب
ما را در سایت روزگار... دنبال می کنید

برچسب : انگار,بودیم, نویسنده : chekme بازدید : 82 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1396 ساعت: 10:26